✍️ غصه از دستدادن نعمتی را نخور، خدا بهترش را میدهد
ماری كوچولو دختری پنجساله، زیبا و با چشمانی درخشان بود.
یک روز كه با مادرش برای خرید به بازار رفته بودند، چشمش به یک گردنبند مروارید پلاستیكی افتاد. از مادرش خواست تا گردنبند را برایش بخرد.
مادر گفت:
اگر دختر خوبی باشی و قول بدهی اتاقت را هر روز مرتب كنی، آن را برایت میخرم.
ماری قول داد و مادر گردنبند را برایش خرید. ماری به قولش وفا كرد؛ او هر روز اتاقش را مرتب میكرد و به مادر كمک میكرد. او گردنبند را خیلی دوست داشت و هر جا میرفت، آن را با خودش میبرد.
ماری پدری دوستداشتنی داشت كه هر شب برایش قصه میگفت تا او بخوابد.
شبی بعد از اینكه داستان به پایان رسید، بابا از او پرسید:
ماری، آیا بابا را دوست داری؟
ماری گفت:
معلومه كه دوست دارم.
بابا گفت:
پس گردنبند مرواریدت را به من بده!
ماری با دلخوری گفت:
نه! من آن را خیلی دوست دارم، بیایید این عروسک قشنگ را به شما میدهم، باشد؟
بابا لبخندی زد و گفت:
آه، نه عزیزم!
بعد بابا گونه اش را بوسید و شب بهخیر گفت.
چند شب بعد، باز بابا از ماری مرواریدهایش را خواست. ولی او بهانهای آورد و دوست نداشت آنها را از دست بدهد.
عاقبت یک شب دخترک گردنبندش را باز كرد و به بابایش هدیه كرد.
بابا در حالی كه با یک دستش مرواریدها را گرفته بود، با دست دیگر از جیبش یک جعبه قشنگ بیرون آورد و به ماری كوچولو داد.
وقتی ماری در جعبه را باز كرد، چشمانش از شادی برق زد:
خدای من، چه مرواریدهای اصلِ قشنگی!
بابا این گردنبند زیبای مروارید را چند روز قبل خریده بود و منتظر بود تا گردنبند ارزان را از او بگیرد و یک گردنبند پرارزش را به او هدیه بدهد.
خدا گاهی نعمتهایش را میگیرد و در عوض خیلی بهترش را میدهد. پس هیچوقت غصه از دستدادن یک نعمت را نخور.
به هوش باش!
وقتی تلفن روی آیفون باشد هر حرف و سخنی میزنی؟ یادت باشد عالم روی آیفون است، هم صوتی و هم تصویری، خداوند هم صدای ما را میشنود و هم تصویر ما را میبیند.
💠 خداوند نسبت به بندگان خود هم با خبر است و هم بینا.
💫زندگى مثل يک كامواست از دستت كه در برود، میشود کلاف سر در گم، گره میخورد، میپيچد به هم، گره گره میشود.
💫بعد بايد صبورى كنى، گره را به وقتش با حوصله وا كنى… زياد كه كلنجار بروى، گره بزرگتر میشود، کورتر میشود. يک جايى ديگر كارى نمیشود كرد، بايد سر و ته كلاف را بريد و يک گره ظريف و كوچک زد، بعد آن گره را توى بافتنى جورى قايم كرد، محو كرد، جورى كه معلوم نشود.
💫 يادمان باشد گره هاى توى كلاف همان دلخورى هاى كوچک و بزرگند…
همان كينه هاى چند ساله بايد يک جايى تمامش كرد.سر و تهش را بريد.
⚠️ زندگى به بندى بند استْ به نام حرمت
زغال هاي خاموش را
کنار زغال هاي روشن ميگذارند
تا روشن شود
چون همنشيني اثر دارد
ما هم مثل همان زغال هاي خاموشيم
اگر کنار افرادي بنشينيم که روشنند
و گرما و حرارتي دارند…
ما هم به طبع آن ها
نور و حرارت و گرما پيدا ميکنيم.
⛔️پس در انتخاب همنشین و دوست
خود باید بسیار دقت کنیم⛔️