همیشه که نباید همه چیز ،خوب باشد
در دلِ مشکلات است که آدم ، ساخته می شود
گاهی همین سختی ها و مشکلات
پله ای می شوند به سمتِ بزرگترین موفقیت ها
در مواقعِ سختی ، نا امید نشو
چه بسیار جاده های همواری ، که به مرداب ختم شد.
و چه بسیارترجاده های ناهموارو صعب العبوری
که به زیباترین باغ ها رسیده.
تسلیم نشوشاید پله ی بعد
ایستگاهِ خوشبختی ات باشد
اعتماد داشته باش
به بختِ نیکی که پس از صبرت سرخواهد زد.
شهید هنیه یکی از رهبران معامله شلیت بود که در آن حدود ۱۰۲۷ اسیر فلسطینی از جمله ۲۸۰ فلسطینی محکوم به حبس ابد، در ازای آزادی گیلاد شلیت، اسیر صهیونیست، از زندان های رژیم صهیونیستی آزاد شدند. در جشن آزادسازی اسرا در غزه، هنیه اظهار داشت که این معامله «نقطه عطف راهبردی در مبارزه با دشمن صهیونیستی» است.
“شهید قدس شهادتت مبارک”
#اسماعیل_هنیه
#شهید_مقاومت
#فلسطین_سربلند
«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»
✍️استادی می فرمود :
💕این آیه معنایش این نیست که با ذکر خدا دل آرام می گیرد
✍️ این جمله یعنی خدا می گوید:
💕جوری ساخته ام تو را که جز با یاد من آرام نگیری…!!
✍️ تفاوت ظریفی است!
اگر بیقراری؛
اگر دلتنگی؛
اگر دلگیری؛
💕گیر کار آنجاست که هزار یاد،
جز یاد او، در دلت جولان میدهد…
✍️ در دنیا دنبال چیزی باش که در آخرت بهدردت بخورد
🔸مرد زاهدی کنار چشمهای نشست تا آبی بنوشد وخستگی در کند. درون چشمه سنگ زیبایی دید. آن را برداشت و در خورجینش گذاشت و به راهش ادامه داد.
🔹در راه به مسافری برخورد که از شدت گرسنگی به حالت ضعف افتاده بود.
🔸کنار او نشست و از داخل خورجینش نان بیرون آورد و به او داد.
🔹مرد گرسنه هنگام خوردن نان چشمش به سنگ گرانبهای درون خورجین افتاد.
🔸نگاهی به زاهد کرد و گفت:
آیا آن سنگ را به من میدهی؟
🔹زاهد بیدرنگ سنگ را درآورد و به او داد.
🔸مسافر از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید. او میدانست این سنگ آنقدر قیمتی است که با فروش آن میتواند تا آخر عمر در رفاه زندگی کند. بنابراین سنگ را برداشت و با عجله به طرف شهر حرکت کرد.
🔹چند روز بعد همان مسافر نزد زاهد آمد و گفت:
من خیلی فکر کردم، تو با اینکه میدانستی این سنگ چقدر ارزش دارد، خیلی راحت آن را به من هدیه کردی.
🔸بعد دست در جیبش برد و سنگ را درآورد و گفت:
من این سنگ را به تو برمیگردانم، در عوض چیز گرانبهاتری از تو میخواهم.
🔹به من یاد بده چگونه میتوانم مثل تو باشم و بهراحتی از دنیا و متعلقاتش بگذرم.
💢دو آتش نشان وارد جنگلی میشوند تا آتش کوچکی را خاموش کنند. آخر کـار وقتی از جنگل بیرون میآیند و میروند کنار رودخانه، صورت یکیشان کثیف و آلوده به خاکستر شده و صورت آن یکی تمیز
💢سوال: کدامشان صورتش را میشوید؟
آن که صورتش کثیف شده به آن یکی نگاه می کند و فکر می کند صورت خودش هم همانند او تمیز است. اما آنکه صورتش تمیز است می بیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و به خودش می گوید حتما من هم کثیفم، باید خودم را تمیز کنم.
💢حالا فکر کنید چند بار اتفاق افتاده کــــه دیگران از رفتار بد ما و یا ما از رفتار بد دیگــران بـــه شستشو و پالایش روح خودمــان پرداخته باشیم .
💢"وقتی فرد مقابل ما مهربان و خوب و دوست داشتنی است کمی باید به خودمان شک کنیم.”