روزی با دوستم از کنار دکه روزنامه فروشی رد می شدیم،
دوستم روزنامه ای خرید و مودبانه از مرد روزنامه فروش تشکر کرد اما آن مرد هیچ پاسخی به تشکر او نداد!
همانطور که دور میشدیم به دوستم گفتم:"چه مرد عبوس و ترشرویی بود”
دوستم گفت او همیشه این طور است!
پرسیدم پس چرا تو به او احترام می گذاری؟!
دوستم با تعجب گفت"چراباید به او اجازه دهم که برای رفتار من تصمیم بگیرد؟!
?مأموریت انسان در زندگی،
?تغییر دادن جهان نیست.
?انسان مأمور تغییر خویشتن است.
?تو فرصتی برای دنیا هستی
?قرار نیست کسی را تکرار کنی!
بهـلول هـارون را در حـمام دید و
گفت: به من یک دینار بدهڪاری
طلب خود را مــےخــواهــم.
هــارون گفت: اجازه بده از حمــام
خارج شوم منڪه اینجا عـریانم
و چــیزی ندارم بدهم بهلول گفت:
در روزقیامت هم اینچنین عریان
و بیچیز خــواهــــے بود!!
?پس طلبدنیا را تا زندهای بده
ڪه حمـــام آخــرت گــــرم است و
#دستــتخــالــــے=
چیزی ڪه باعث #غــرق شدنت
میشه افتـــادن تـــوی آب نیست
موندن زیر آب و بالا نیومـــدنه!!
مـــراقب باشیم در #اشتبــاهات
خــودمون نمـونیم!
ﺑﺮﺍۍﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻗﻠّﻪﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻣﯿﺒﺎﯾﺴﺖ
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳـﻪڪلمه ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ کرد:
{ﻧﻤـﯿﺘﻮﻧـــــﻢ..
ﻧﻤــﯿﺪﻭﻧـــﻢ..
ﻧﻤــــﯿﺸــــﻪ..}
ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﻫﺮ ڪاﺭﯼ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺧﺪﺍ
ﺑـﻬﺖ ﻣـﯿﺪﻩ ﺩﺍﻧﺎﯾﯽ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﻭ ڪه
ﺑﺨـﻮﺍﯼ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﮐﺴﺐ ڪنۍ!! ﺍﻧﺠﺎﻡ
ﻫﺮ ڪاﺭﯼ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺑﺨـﻮﺍﯼ ﺧـــﺪﺍ ﺑﺮﺍﺕ
ممـڪﻦ میڪنه.. پـــــس ⇩⇩⇩
{ﻣﯿــــــــــﺘﻮنۍ
ﻣﯿـــــــــﺪﻭنۍ
ﻣﯿـــــــــــــشه}