سیره شهدا ??
? سنگ صبور شاگردهایش بود.
از مشکلات خصوصیشان با محسن می گفتند و او راه پیش پایشان می گذاشت.
? عصبانی که می شد پرخاش نمی کرد.
اصلا حرف نمی زد. فقط نگاهش رنگ دیگری می گرفت.
بچه ها نگاه های محسن را خوب می شناختند.
می دانستند که آن نگاه یعنی که من عصبانی ام!
بیرون که می رفتندچشم پاکی محسن را می دیدند.
خانم ها که برای پرسیدن سوالات قرآنی شان می آمدند، محسن سر به زیر و مؤدب جواب می داد.
? گاهی که چشمش به نامحرم بدحجابی می افتاد از شدت ناراحتی خون به صورتش می دوید.
? آن وقت بچه ها باید کلی سربه سرش می گذاشتند تا حال و هوایش را عوض کنند.
هیچ وقت به چیزهایی که داشت قانع نبود. همیشه در فکر پیشرفت بود و برایش تلاش می کرد.
حتی بعد از گرفتن رتبه اول جهان، باز هم به فکر یادگیری بود.
?? با هادی نقشه کشیده بودند که وقتی محسن از حج برگشت باهم بروند مدرسه علمیه آقای خویی برای خواندن دروس حوزوی.
? اتاقش کتابخانه کوچکی داشت. اهل مطالعه بود و با بچه ها درباره کتاب هایی که می خواند بحث می کرد…
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
مهاجر الی الله در منا
آیت الله بهجت «قُدِّسَ سِرُّه» :
?اگر انسان در مواقع شدت و خطر ، در صحنه های گناه خدا را یاد کند و آنرا بر فعل حرام ترجیح دهد خدا می داند که چه لذتی نصیبش می شود .
?در محضر بهجت
آیت الله بهجت «قُدِّسَ سِرُّه» :
?اگر انسان در مواقع شدت و خطر ، در صحنه های گناه خدا را یاد کند و آنرا بر فعل حرام ترجیح دهد خدا می داند که چه لذتی نصیبش می شود .
?در محضر بهجت
آیت الله بهجت «قُدِّسَ سِرُّه» :
?اگر انسان در مواقع شدت و خطر ، در صحنه های گناه خدا را یاد کند و آنرا بر فعل حرام ترجیح دهد خدا می داند که چه لذتی نصیبش می شود .
?در محضر بهجت
لزوم پرسیدن مسائل و شبهات از اهل آن
?حضرت آیتالله بهجت (قدسسره) :
?اگر در امور دینی و یا عقیدتی اشکالی داری، برو از اهلش بپرس تا اشکالت بر طرف شود. انسان گاهی در امر دین اشکالی به نظرش میرسد و یا شبههای به او القا میشود، گمان میکند که آن اشکال لایَنحَل است و دیگر جوابی ندارد و پیشِ خود و بدون مراجعه به اهل آن قضاوت میکند و میگوید: پس دین باطل است و ایراد دارد. چگونه از اهل دین و اهل علم میترسی و نزد آنها نمیروی و از آنها سؤال نمیکنی، ولی از خود شبهه و اشکال نمیترسی که چهبسا موجب نابودی و هلاک دائمی تو گردد؟!
? در محضر بهجت، ج١، ص۶٨