◽️حداقل بايد در آخرين ركوع و در كليه سجدههای نمازهای واجب صلوات بفرستم.
⚠️ اگر به هر دليلی نتوانستم اين عمل را انجام دهم، بايد به ازای هر صلوات ۱۰ ريال صدقه بدهم و ۱۰۰صلوات بفرستم.
《تاريخ اجراء ۱۳۶۹/۸/۱۸》
ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ و َرَسُولَهُ وَ مَنْ يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (حشر / آیه 4)
? ترجمه:
اين {عذاب } به خاطر آن است كه آنها {یهودیان بنی نضیر} با خدا و رسولش دشمني كردند و هر كس با خدا دشمني كند عذاب الهي (در حق او) شديد است.
عاقبت دشمنی با خدا؛ کارنامه یهود از صدر اسلام تا کنون سرشار از توطئه و دشمنی با مسلمانان است. خداوند در ابتدای سوره حشر از شکست مفتضحانه یهود از مسلمانان و فرارشان از محل زندگی خود سخن می گوید. بدیهی است که ذكر اين ماجرا علاوه بر بيان قدرت پروردگار و حقانيت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) بايد هشدارى براى تمام كسانى باشد كه اعمالى مـشـابـه يهود بنى نضير دارند تا مساءله در آنها خلاصه نشود. لذا در این آیه هشدار می دهد که این عذاب شدید و خوار کننده نتیجه دشمنی با خدا و پیامبرش است چون خدا دشمنانش را به سختی مجازات می کند. این قاعده ای کلی است و بر همین مبنا امروز هم منتظر عذاب خوار کننده برای دشمنان خداوند در جای جای کره زمین هستیم.
صبح همیشه با خودش شادی و انرژی مثبت مییاره. همین که یک کم هوا روشن میشه موج انرژی میریزه تو شهر و تو خونه. اما یه وقتهایی تاریکی وجود آدمو میگیره. نه این تاریکی شب، بلکه تاریکی مشکلات و گرفتاریها و بدبختیها. مشکلات چنان روزگار آدمو سیاه میکنه که هر لحظه انتظار میکشه یه فرجی بشه تا هوای دلش روشن بشه. یه کم باید صبور بود، مگه همیشه نمیگیم پایان شب سیه سپید است؟
أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریبٍ
آیا صبح نزدیک نیست؟
(بخشی از آیه 81 هود)
صبح همیشه با خودش شادی و انرژی مثبت مییاره. همین که یک کم هوا روشن میشه موج انرژی میریزه تو شهر و تو خونه. اما یه وقتهایی تاریکی وجود آدمو میگیره. نه این تاریکی شب، بلکه تاریکی مشکلات و گرفتاریها و بدبختیها. مشکلات چنان روزگار آدمو سیاه میکنه که هر لحظه انتظار میکشه یه فرجی بشه تا هوای دلش روشن بشه. یه کم باید صبور بود، مگه همیشه نمیگیم پایان شب سیه سپید است؟
أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریبٍ
آیا صبح نزدیک نیست؟
(بخشی از آیه 81 هود)
در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!!
به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت:
این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت:
کوهی از علم و دانش بر آن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند،
به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو می تازد.
میرداماد گفت:
اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق بال در آورد.
این است “رسم رفاقت…”
ـــــــــــــــ