تو مسیرت را مشخص کن
و قایق زندگی ات را به دریا بینداز
ایمانت را به خداوند برای همراهی در طوفان ها و تلاطم ها تبدیل به یقین کن
حالا با تمام وجود پارو بزن
خداوند هدایتگر قایق تو خواهد بود؛
به خداوند اعتماد و حرکت کن…
یاد بگیریم وقتی اشتباهی ازمون سر زد
عذرخواهی کنیم،
و یاد بگیریم وقتی کسی از ما
عذر خواهی کرده بهش احترام بگذاریم!
عذر خواهی نشانه ضعف نیست،
نشانه ی شخصیت و شعوره …
هميشه اين جمله را با خودت تكرار كن:
««من مستحق آرامشم»»
ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ؛
منوط به ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﮑﻦ!
و ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ؛
ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﮑﻦ!
ﻣﺎ ﺁینه ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ،
ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﻢ…
ﻣﺸﮏ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ،
ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ،
ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ…
ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕـــﺮﻡ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺍﻡ!
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕـــﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﯽ ﺍﻡ…
ﻭ ﺍﯾﻦ يعنى رسيدن به آرامشى بى انتها…
🔹زن مشغول درستکردن تخممرغ برای صبحانه بود.
🔸شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد:
مواظب باش، مواظب باش، یه کم بیشتر کره توش بریز.
🔹وای خدای من، خیلی درست کردی. حالا برش گردون. زود باش، شعله رو کم کن، باید بیشتر کره بریزی.
🔸وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم؟ دارن میسوزن، مواظب باش، گفتم مواظب باش، هیچوقت موقع غذاپختن به حرفهای من گوش نمیکنی.
🔹برشون گردون، زود باش، دیوونه شدی؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی! نمک بزن. شعله رو…
🔸زن به او زل زد و بعد با صدای بلند گفت:
ای بابا، دیوونم کردی! فکر میکنی من بلد نیستم یه تخممرغ ساده درست کنم؟
🔹مرد سر میز غذاخوری نشست، نفس عمیقی کشید، مکثی کرد و به آرامی گفت:
فقط میخواستم بدونی وقتی دارم رانندگی میکنم، چه حالی دارم!
🌸🍃🌸🍃
روزی یک کشتی پراز عسل در ساحل لنگر انداخت وعسلها درون بشکه بود…
پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت:
از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی. تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت…
سپس تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن خانم را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد
آن مرد تعجب کرد وگفت
ازتو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی والان یک بشکه کامل به او میدهی؟
تاجر جواب داد :
ای جوان او به اندازه خودش در خواست میکند و من در حد و اندازه خودم میبخشم…
پروردگارا……
کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمقند، خودت به اندازه ی سخاوتت بر من و دوستانم عطا
کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم….
آرزوهايتان را به دستان خدا بسپاريد!