لبخند شهدایی
لبخند شهدایی ?
?? زدم، نزدم!
وسط عملیات خیبر، احمدی خودش را آماده کرد تا هلیکوپتری را که از روبهرو میآمد، هدف بگیرد. هلیکوپتر که به خاکریز نزدیک شد، احمدی موشک را روی دوش گرفت و پس از نشانهگیری آن را شلیک کرد. موشک از کنار هلیکوپتر رد شد. خوب که نگاه کردم دیدم هلیکوپتر شروع کرد به شلیک موشک. احمدی که دود حاصل از شلیک موشک ها را دید، به خیال اینکه موشک خودش به هلیکوپتر اصابت کرده، کف دست هایش را به هم کوبید وتوی خاکریز بالا و پایین پرید و با خوشحالی گفت:
ـ زدم زدم… زدم زدم…
ولی تا موشک های هلیکوپتر روی خاکریز خورد و منفجر شدند، احمدی که دید بدجوری خراب کرده، برای اینکه ضایع نشود و خودش را کنترل کند، باهمان حال شادی و خنده و در حالی که دست میزد ادامه داد:
ـ زدم زدم… نزدم نزدم… نزدم نزدم…