#مغزخرخوردن
21 فروردین 1403
زنی به قصد آن که شوهرش را احمق کند، به یاری پیرزنی، کله خری به دست آورد و در حیاط خانه مشغول بیرون آوردن مغز خر بود تا به خورد شوهرش بدهد که شوهر از در وارد شد و از زن در مورد کله خر پرسید.
زن گفت: «چیزی نیست. این کله خر در منقار کلاغی بود که از بالای حیاط می گذشت، اما کلاغ نتوانست وزن آن را تحمل کند و رهایش کرد و کله خر افتاد در این لگن.» مرد سری به علامت قبول تکان داد و به اتاق رفت.
همسر مرد به پیرزن گفت: «فعلاً این سر خر را جایی پنهان کن تا بعد به آن بپردازیم.» پیرزن گفت: «دیگر به کله خر نیازی نیست کسی که چنین سخنان بیهوده ای را باور کند، به خوردن مغز خر نیازی ندارد!»