نگرانی شهدا
18 بهمن 1397
به رهنمـون گفتم: ” وقت اذانه بریم نماز”
گفت : “من باید برم تا یه جایی و برگردم. اگه میخوای تو هم بیا. زود میریم و بر می گردیم”
گفتم : ” حالا کجا میخوای برید؟ “
برام تعریف کرد که دیشب با کسی
حرفش شده وبد باهاش حرف زده
و فکر میکنه طرف از او دلخور شده،
الانم میخواد بره از دلش در بیاره
گفتم : ” حالا نمیشه بعدا بری؟ “
نگاهم کرد. نـگــــــران بـود
گفت : ” نه همین حالا باید بریم “
#صـرفا_جـهـت_یـادآوری
#مـحـاسبـه_اعـمـال
#سیره_عاشقان