08 فروردین 1398
سر سفره نهار نشسته بودیم. غذا ماهی بود. زل زده بود به ماهیها. بهش گفتم: مهدی جان بخور دیگه! به چی نگاه میکنی؟! سرش رو آورد بالا، یه نگاهی به من کرد و گفت: “امروز ما این ماهیها رو میخوریم، یه روزی هم میاد این ماهیها مارو میخورن…”… بیشتر »
نظر دهید »
08 فروردین 1398
سر سفره نهار نشسته بودیم. غذا ماهی بود. زل زده بود به ماهیها. بهش گفتم: مهدی جان بخور دیگه! به چی نگاه میکنی؟! سرش رو آورد بالا، یه نگاهی به من کرد و گفت: “امروز ما این ماهیها رو میخوریم، یه روزی هم میاد این ماهیها مارو میخورن…”… بیشتر »
08 فروردین 1398
سر سفره نهار نشسته بودیم. غذا ماهی بود. زل زده بود به ماهیها. بهش گفتم: مهدی جان بخور دیگه! به چی نگاه میکنی؟! سرش رو آورد بالا، یه نگاهی به من کرد و گفت: “امروز ما این ماهیها رو میخوریم، یه روزی هم میاد این ماهیها مارو میخورن…”… بیشتر »