03 فروردین 1403
🌸🍃🌸🍃 روزی یک کشتی پراز عسل در ساحل لنگر انداخت وعسلها درون بشکه بود… پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت: از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی. تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت… سپس تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن خانم را پیدا… بیشتر »
نظر دهید »